نتایج جستجو برای عبارت :

من متاسفانه یادم میره چقد توانایی تومه،ینی چجوری میتونم باورمُ به خودم از دست بدم وختی توو کمتر از 10 روز،صد خورده ای جزوه برا شِی نوشتم؟ من تونستم درواقع شِی رو \-که عشقش رو تماما به من از دس داده بود ته دلش حواسش نبود عشق بچگیشم\- برگردونم دوباره عاشق خود

من متاسفانه يادم ميره چقد توانايي تومه،يني چجوري ميتونم باورمُ به خودم از دست بدم وختي توو کمتر از 10 روز،صد و خورده اي جزوه برا شِي نوشتم؟ من تونستم درواقع شِي رو -که عشقش رو تماما" به من از دس داده بود و ته دلش حواسش نبود عشق بچگیشم- برگردونم و "دوباره" عاشق خودم کنم. من زن توانايي ام،شِي بم میگه تو نابغه اي،خب دیگه اينم میدونین که سمارت ايز دِ نـیو سِx اي. آدم خوبه برگرده به کارايی که قبلن کرده نگا کنه و بگه اين من بودم؟ من الان یه دفترچه فوقِ ک
چندباری پست هاي طولانی نوشتم و بعد در اثر دمدمی مزاجی پاک کردم .  حالا رسیدم ب یک پست کوتاه.اين متن رو الان ک نگاه کردم یک ماه پیش نوشتم و نصفه ول کردم رفتم. چطور تونستم ازاينجا دور باشم ؟ منی که هر شادی و غمم رو اينجا نوشتم. چطور شد که ول کردم از همه چی کنار کشیدم؟ بايد بگم مرسییییی از همتون ک اين مدت ک نبودم يادم بودید. و بايد بگم که ببخشید بابت نبودنم. رفتم خودم رو پیدا کنم و فکر کنم پیداش کردم ! فکر کنم الان میفهمم دقیقا چیو میخوام.دوستون دارم :)
شايد من مشکل دارم واقعا!مشکل رفتاری یا اخلاقی!نمیدونم واقعا اسمش چیه یا حتی درسته یا نه!فقط یه تصویر مبهمی و یه شناخت ناقصی دارم که نمیدونم چرا من با هرکی صمیمی میشم،همیشه بدهکار ماجرام تو مشکلات و ناراحتی ها.از خودم اگر بپرسی!میگم من بی تم!بلد نیستم چجوري از مشکلات و ناراحتی ها،به نفع خودم استفاده کتم،نمی دونم چجوري از آب گل آلود ماهی بگیرم.والا بخدا!بعضی ها رو می بینم یعنی اينقد حواسش هست یه وقت ازجايی طلبکار نشه،یه وقت سر یه بحثی سرش
امروز برگشت گفت وبلاگتو چک کردم. از آخرین متنت خیلی میگذره. چیزی شده؟ نمیگم بلدتم نه! رفیقه. حواسش به همه چیز هست. حتی اگر سرش شلوغ هم باشه بازم حواسش به همه چیز هست! برعکس خیلیاي دیگ که لفظشو میان. اون حواسش به همه چیز هست.(هرچند کم و کوتاه. ولی حواسش هست) برعکس دیگران که به وقت پرکار بودن و مشغله داشتن عجیب مارو فراموش میکنن. اون حواسش بود بهم. مثل اون شايد فقط یک نفر دیگه باشه که حواسش به همه چیزم هست! اره کیوتیه من(لقبیه که من بهش دادم!) حواسش به
سلام خوب الان ساعت ۱۲ شبه و میدونم بعضیاتون دارین فردا اين پیام رو میخونید ولی خوب میخواستم بگم که درواقع دوست دارم یکم براي اينکه خودمو سرگرم کنم میخوام برنامه ی تقویمم رو گسترش بدم و درواقع اصلا اصلا بخش تقویمش رو تنظیم نکردم و خوب تعارف که نداریم میخوام بگم که درواقع من برنامه ی تقویم رو ننوشتم درواقع برنامه اي رو نوشتم که بتونه کار هايی که میخواي یادت بمونه رو توش بنویسی و اونو نشونت بده! بايد یکم از تخیل استفاده کنم چون که دوست دارم صفح
در حال تولید یک اثر ارزشمندم ولی متاسفانه بعضی روزها دچار فکرهاي بیهوده میشم و دچار نا امیدی و اينکه فکر می کنم که وقت ندارم و از اينجور فکرا که اصلا به تمام معنا هیچ سودی که ندارند و تماما ضررن. همیشه اينو به خودم یادآور میشم ولی بعضی وقتا اينجوری میشم. يادم میاره که چقدر خدا به من نعمت داده چقدر اوضاع خوبه. همه شرايط مهیاست که بتونم کار بزرگی ارائه بدم. اما با فکر به اينکه ی مقداری از وقتم رو بايد در اداره بگذرونم و وقت کمه دارم خودم رو از باز
اگر زمان به عقب برگردد.از هشت‌سالگی به کلاس زبان انگلیسی می‌روماجازه نمی‌دهم رنگ کفش‌هايم را بزرگترها انتخاب کنندپفک و چیپس نمی‌خورمو دوباره عاشق تو می‌شوم.در اردوهاي مدرسه بیشتر می‌خندمزنگ ورزش را جدی می‌گیرمبی‌خیال مدیر و ناظم، ابروهايم را تمیز می‌کنمو دوباره عاشق تو می‌شوم.بیشتر پیاده‌روی می‌کنمیوگا تمرین می‌کنماز حافظ و سعدی و مولانا بیشتر می‌خوانمو دوباره عاشق تو می‌شوم.گران و مرغوب اما اندک خرید می‌کنماز کافه رفت
 تعطیلات ما هم شروع شد ب سلامتی :) بالاخره بعد مدت ها ی آرامش نسبی دارم .دوباره شروع کردم ادامه خوندن زبان  اولین کار جمع کردن جزوه هام بود چقد حس خوبی داره اين کار با اعتماد ب نفس کامل از پاس شدن همه شون .خدايا آبرومو نبریا پاس بشما ^_^اولویت کتاب خوندن هم با دو تا رمانی هس ک فک کنم از مهر و آبان از دانشگا گرفتم و وقت نشد بخونم . خالی کردن فیلماي گوشی رو هارد :) آخ ک اينم در حد مرتب کردن جزوه ها کیف میده فردا یکم ب سر و وضع گلدونا بايد برسم چن
*امشب از "خود" مینویسم و بايد بگم "خدا" سرجاشِ. دلیل براي حال بد زیاد ندارما ولی،ولی نهال حال خوبمو میکارم ك بتونم بگم آره تونستم روزمو بسازم ك اين ساختنِ بشه افتخارم. ب یه ايمانی از خودم رسیدم ك ميتونم بگم با یه آره‌ی خودم با یه باشه‌ی خودم و حتی با یه نه و با یه حرکت مثبت خودم دنیاي قشنگتری قطعاً براي خودم و شايداً براي بقیه میسازم!ینی اين توانايي رو همه ك هیچ،تك تك سلولاي بدنمون دارن،بی برو برگشت بی برو برگشت دارن! امروزمو و امشبمو و اين ساعت
دانلود آهنگ جوونیمو ازم گرفت حسام الدین رضايیدانلود از لینک بالاجوونیمو ازم گرفت حسام الدین رضايیجوونیمو ازم گرفتحسام الدین رضايیدانلود آهنگ جوونیمو ازم گرفت از حسام الدین رضايی با لینک مستقیم و کیفیت 320ترانه و تنظیم : – حسام الدین رضايی سبک موزیک : دانلود آهنگ احساسی جدیدمتن آهنگ :جوونیمو ازم گرفت رفت اونی که قلبمو زدو رفتخودش میگفت باهام می مونه چی شد که قیدمو زد و رفت شوخی که نیست شکستن دلچکار کنم از دست اين دلعاشق کشی بسته عزیزممن
بالاخره بعداز ۳روز رد و بدل کردن ايمیل با اعظم‌العارفین بلاگفا ، تونستم اين آدرس وبلاگ رو که از سال ۸۹ تا الان غیر فعاله بصورت (قانونی) و برابر مقررات به‌نام خودم ثبتش کنم . اما بعد، تونستم توی ۲روز اين قالبو به اندازه ۱درصد به سلیقه خودم ویرايشش کنم . باشد که رستگار شود .(وبلاگو میگم)
تکلیف اولم اين بود صد بار نوشتم امروز نوشتم من عاشق .م. هستم تکلیف دوم هم بود با جمله بیچارگان جمله بساز من نوشتم ما بیچارگان ره یاریم هر چه گوییم به خود، نمی بینیم که عاشقیم. دوستت دارم یه دنیا
سلام عزیزاي دلم.میخوام کم کم شروع کنم سرگذشت خودمو بهتون بگمکه چجوري با کار کردن از ۱۵ سالگی تونستم در سن ۲۲ سالگی شغلی براي خودم راه اندازی کنم و خدا رو شکر به موفقیت زیادی برسم و خودم براي خودم کار کنمدوست دارید با من همراه بشید؟
سلام امیدوارم حال همگی مخصوصا مخاطبان خاص خوب باشه امروز یکشنبه 12 آذر 1396 هست که من همچنان آلمان هستم و ايران نیومدم و همچنان میام تا يادم باشه روزهايی بود با قلبی پاک عاشق بودیم و عاشقی میکردیم و دوسمون داشتن بدون هیچ چشم داشتی. ممنونم از کسايی که اين روزهاي قشنگ و برام ساختن و تونستم طعم دوست داشتن واقعی که بهم داشتن و بچشم و به قول معروف ناکام از دنیا نرم باز اومدم اينجا یادگاری بزارم براي خودم و شايد مخاطب خاصی که فکر نکنم به اينجا سر بزنه
http://dl.nakaman2.ir/Music/98.7/New%202/Hesamodin%20Rezaiee%20-%20Dele%20ashegh.mp3دانلود آهنگ جوونیمو ازم گرفت حسام الدین رضايیدانلود از لینک بالاجوونیمو ازم گرفت حسام الدین رضايیجوونیمو ازم گرفتحسام الدین رضايیدانلود آهنگ جوونیمو ازم گرفت از حسام الدین رضايی با لینک مستقیم و کیفیت 320ترانه و تنظیم : – حسام الدین رضايی سبک موزیک : دانلود آهنگ احساسی جدیدمتن آهنگ :جوونیمو ازم گرفت رفت اونی که قلبمو زدو رفتخودش میگفت باهام می مونه چی شد که قیدمو زد و رفت شوخی که نیست شکست
میگه که عشق رازیست که فقط میتوان به خدا گفت 
درسته
فقط میتوان به خدا گفت ولی خدا چرا یه نگاه به دل عاشق بندش نمیندازه؟ 
عاشقی بد دردیه که درمون نداره 
اي کاش وقتی کسی به خدا میگه خدايا من عاشقم خدا یا اونو به عشقش برسونه 
یا اينکه 
یا اينکه نداره فقط یک عاشق نابود میشه وقتی به عشقش نرسه 
ولی اين فرض محاله الان.
میدونید چرا؟؟؟؟ چون خیلیا میگن عاشقن ولی یه هوس زود گذر نیست 
عشق خیلی مقدسه لطفا آلوده به هوس هاي نفسانی نکنید 
دل تنگ است دیگر
خوب نبود ولی هنوز امید دارمفقط تونستم به اندازه دو ساعت از برنامه اي که ریخته بودم انجام بدهم.به نظرم یه مشکل بزرگ وجود داره و اونم اينه که من فک می کنم زورو ام و می تونم خیلی از کارها رو توی زمان کم انجام بدهم. ولی واقعیت اينه که اينطور نیست.پس بهتر زمانبندی روی کارها دقیق تر باشه.بهتره خودم رو بشناسم و همونی که هستم را بپذیرم و شروع کنم روی آن بهبود ايجاد کردنمن تونستم دو تا از کارهايی که تو لیستم بود به سرانجام برسونمو خب فردا هم روز خداست با
حمید هیراد در پاسخ به اين سوال که آیا تا به امروز عاشق شده است، حمید هیراد عنوان کرد همه طبیعتاً اين اتفاق در زندگی هايشان رقم خورده است. حمید هیراد میگوید بله، عاشق شدم، اما به عنوان اولین عشق تجربه خوبی نبود و متاسفانه ايشان فوت کردند. وی با بیان اينکه مبناي اصلی شعرهايم عشق به خداست، درخصوص اشعاری که می خواند، بیان کرد:ترانه هايی که می خوانم از حضرت مولانا، سعدی و حافظ است. دانلود آهنگ حمید هیراد سازهاي تخصصی ام، سازهاي کوبه اي دف و تنبک ا
بالاخره تونستم بفهمم.من خودمو دوست دارم.اينو وقتی فهمیدم که سعی کردم مثل اکثر ادما یه روال روتین از زندگی رو تقلید کنم و به بن بست خوردمخب من دقیقا نمیدونستم اسم چیزی که توی وجودم غل غل میکرد رو چی میذاشتم؟حس؟علاقه؟کشش؟هزارتا مترادف ميتونم واسش پیدا کنم که هرکدوم یه جور بهمم میریختن.همه رو جارو زدم و دو کلمه جايگزین اون همه مترادف کردم.یه اسم واسش گذاشته بودم"آدم خوبه "ذهن و خیالاتم!خب.اگه بخوام با خودم رو راست باشم کلا بودنش و حضورش زن
بی هدفی به قدری فشار آورده که دلم میخواد عاشق یکی بشمزشته بگم ولی اصن يادم رفته چجوري عاشق آدما می شدمواسه آدمايی مث من که احساسات شدید دارن, علاقه مند شدن واقعا کار سختی نیستمنتهی خدا رو شکر یه سری تجربه بهم یاد داد که نبايد عشقمو رو آدما تلف کنم تا وقتی مطمئن نشدم آدم خوبینو متاسفانه آدمايی که میشناختم اگرم خوب بودن, اونقدری خوب نبودنیا خوب بودن و مال من نبودندر نتیجه هر احساسی هم که به وجود اومد رو زود خاموش کردم و بعد یه مدتی همه احساساتی
من فقط حق یک انتخاب داشتم و با توجه به شناخت و تحقیقی که انجام داده بودم دیروز با کمال افتخار وظیفه مو انجام دادم. اين کاری بود که می تونستم خودم تنهايی انجام بدم. اما یک کاری رو که می تونستم براي تمام ايرانی هاي عزیز انجام بدم اين بود که دعا کنم اون چیزی که به خیر و صلاح کشورم و مردمش هست پیش بیاد حتی اگر دلخواه من نباشه.آمین.
جزوه ساختمان داده تا تاریخ امروز (5-2-99) بروز شد و نیز سامانه سمالاين قرار گرفت.در جلسات بعدی مجدد ادامه آن بروز خواهد شد. همیشه به تاریخ بروز رسانی جزوه در صفحه اول آن توجه کنید و از آخرین جزوه بروز شده استفاده کنید.دانلود
کاش می تونستم، می تونستم خداحافظی کنم می خواستم بگم می خوام چی کار کنم شايد حتی برات گریه هم کردم اگه می دونستم اين آخرین باره قلبم رو دو پاره می کردم و یه پاره شو واسه تو می ذاشتم نمی خوام کس دیگه اي لمسم کنه نمی خوام شور تازه اي به پا کنم نمی خوام بوسه ی دیگه اي رو بشناسم هیچ اسم دیگه اي از لبم در نمی آد نمی خوام قلبم رو بدم دستِ یه غریبه ی دیگه بذار یه روز تازه سر برسه نمی خوام توش حتی خورشید بدرخشه نه، دیگه عاشق نمی شم دیگه عاشق نمی شم وقتی اول
قرار نبود اين آدمی بشوم که حالا شده ام. قرار نبود اينقدر دست و پا شکسته خودم را بسازم. بچه که بودم همیشه توی ذهنم تصویر دخترکی را داشتم که منِ آینده بود و الان هرگز اویی که می خواستم نشده ام و هر بار که یاد آن تصویر می افتم قلبم درد می گیرد از اين همه دور شدن از آن تصویر ناب و زیبا. از اين همه سرگشتگی و گم شدن. گویی خودم را یک جايی نمی دانم شايد 16 سال پیش توی یک روز گرم تابستانی زیر آفتاب سوزان آن شهر جا گذاشتم و بعد از آن ذره ذره از خودم دووووور
چقد گذشته از وقتی که اينجا مینوشتم.انگار خیلی بچه تر بودم و خیلی بزرگ‌تر شدم.البته آدم همیشه به گذشته ی خودش همین حس رو داره.انقد اين مدت توی نوت گوشی نوشتم و گاهی شکسته بسته تلگرام نوشتم و واسه خودم نوشتم که دیگه فرصتی نبود بیام اينجا بنویسم.ناراحتم البته.یه وقتايی اينجا واسم دفتر خاطرات بود و هرروز مینوشتم.حالا ام که اومدم چون ۲ روزه با دنیا قهر کردم و تلگرامم آن نشدم و اينستا نیز هم و دلم خواست یه چیزی هم بنویسم.۲روز۵ که از خوزستان برگشتم
چقدرخوبه داشتن یکی که همه جوره حواسش بهت هست حواسش هست که نزاره خنده ازلبت بیوفته حواسش هست که یوقت هیچی کم نداشته باشی چه ازروح چه از هرچیزه دیگه اي چقدر دوست داشتن ودوست داشته شدن حس خوبیه همیشه فکرمیکردم فقط خداومامان باباحواسشون شیش دنگ بهم هست کلا فقط خدا و مامان باباها رافکرمیکردم واقعی دوست دارن بقیه را ولی الان یکی رادارم که اضافه شده به عزیزام یکی که شبیه خداومامان وبابا شش دنگ حواسش بهم هست:) خداجونم عااااااشقتم شکربخاطر همه نع
دلم یه نفرو میخاد که احساساتمو قلقلک بده دوباره عاشقم کنه یکی که بی خجالت لبهامو رولبهاش فشار بدم یکی که بیاد بشه تموم زندگیمیعنی میشه دوباره عاشق شد دوباره ریسک کرد من تموم ریسک هاي زندگیمو بخاطر یه نفر کردم اصلا واسه عاشق شدن و تروتازه شدن با یکی دیگه توانی واسم نمونده دلم کافیشاپ میخاد یه قدم زدن دونفره زیر نم بارون.من دوباره دلم تورومیخاد
سلام بچه ها ببخشید دیروز داستان نذاشتم،یکم سرم شلوغه چند وقته.خلاصه اين شما و اين هم رز سیاه.من واقعا اين داستان رو دوست داشتم.هرچند الان که تهشه اعتراف میکنم ايده اولش از خودم نبود و یجورايی الهام گرفتم از یه داستان خارجی،که الان اسمش يادم نیست.بهرحال ايده ها و کل کل هاي سونیک و ايمی هنوز برام باحالن،با اينکه خودم نوشتمش هربار میخونم برام جذابیت داره.و خوشحالم که یه فصل دو(هرچند خیلی کوتاه )براش نوشتم و الان یه پايان خوب داره.اين قسمت یه جو
امشب یه ساعت کشیده شد عقب. داشتم خودمو آماده خواب می کردم  و میرفتم که مسواک بزنم بعد یهو دیدم ساعت گوشیم داره ساعت یازده و پنج دقیقه رو نشون میده ، اولش تعجب کردم آخه اصلا يادم نبود که فردا آخرین روز تاستونه.چقدر خورد تو ذوقم که الان نمیخوابم .آخ که چقدر خوشحالم که تابستون بالاخره داره تموم میشه، بدن من به صورت دیفالت از تعطیلات زیاد خوشش نمیاد و جنبه ی سه ماه بیکاری رو نداره و به اين عادت داره که زودتر خودشو براي جنب و جوش مهر آماده کنه. با ا
یک سال پیش، ترم پنج که بودیم، یک نفر به هم دوره اي هايمان اضافه شد، یک دختر چادری آرام، همیشه میز اول را براي نشستن انتخاب می کرد، سوال می پرسید، جزوه می نوشت، پروژه هايش را تماما خودش انجام می داد، هیچ وقت از من، ما و هیچ کدام از هم کلاسی هايمان جزوه اي نگرفت، تمرینی نپرسید، تقلب نمی کرد، قسمت هاي امتیازی را اضافه بر تمرین ها حل می کرد، مرتب بود و یک کیف رودوشی مشکی داشت که همیشه همراهش بود، کمتر سلف می آمد و اگر بود، تنها ظرف غذايش را می گرفت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها